معنی رم هکردن - جستجوی لغت در جدول جو
رم هکردن
رمیدن
ادامه...
رمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر راه کردن
راه کردن
راه کَردَن
کنایه از نفوذ کردن، رخنه کردن، راه رفتن، طی طریق کردن، راه باز کردن، راه دادن
ادامه...
کنایه از نفوذ کردن، رخنه کردن، راه رفتن، طی طریق کردن، راه باز کردن، راه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
ادامه...
کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر رم کردن
رم کردن
رَم کَردَن
از جا در رفتن، گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس، رم خوردن، رم زدن
ادامه...
از جا در رفتن، گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس، رم خوردن، رم زدن
فرهنگ فارسی عمید
رم کردن
(تَ کَ دَ)
رمیدن. رجوع به رمیدن شود
ادامه...
رمیدن. رجوع به رمیدن شود
لغت نامه دهخدا
هرم کردن
هرم کردن زمین. تسطیح آن برای اینکه آب رو شود یعنی قسمتهای مختلف آن آبیاری تواندشد
ادامه...
هرم کردن زمین. تسطیح آن برای اینکه آب رو شود یعنی قسمتهای مختلف آن آبیاری تواندشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر راه کردن
راه کردن
طی طریق کردن راه سپردن
ادامه...
طی طریق کردن راه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جرم کردن
جرم کردن
گناه و تقصیر کردن
ادامه...
گناه و تقصیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رله کردن
رله کردن
باز پخشیدن
ادامه...
باز پخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رسم کردن
رسم کردن
کشیدن نگاشتن
ادامه...
کشیدن نگاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نرم ساختن، یانرم کردن شکم. شکم را روان کردن
ادامه...
نرم ساختن، یانرم کردن شکم. شکم را روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رام کردن
رام کردن
مطیع کردن فرمانبردار ساختن، دست آموز
ادامه...
مطیع کردن فرمانبردار ساختن، دست آموز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر رم کردن
رم کردن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
ادامه...
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر نرم کردن
نرم کردن
((نَ کَ دَ))
آرام کردن، کوبیدن، له کردن
ادامه...
آرام کردن، کوبیدن، له کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر رسم کردن
رسم کردن
پنگاشتن
ادامه...
پنگاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر ورم کردن
ورم کردن
آماسیدن
ادامه...
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر ورم کردن
ورم کردن
Swell
ادامه...
Swell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
Soften
ادامه...
Soften
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دم هکردن
باد کردن، ورم کردن، شرجی شدن هوا
ادامه...
باد کردن، ورم کردن، شرجی شدن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
رج هکردن
منظم کردن، ردیف کردن
ادامه...
منظم کردن، ردیف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رچ هکردن
آرایش، آراستن
ادامه...
آرایش، آراستن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
набрякати
ادامه...
набрякати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
erweichen
ادامه...
erweichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
anschwellen
ادامه...
anschwellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
zwellen
ادامه...
zwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
verzachten
ادامه...
verzachten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
пом'якшувати
ادامه...
пом'якшувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
опухать
ادامه...
опухать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
смягчать
ادامه...
смягчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
puchnąć
ادامه...
puchnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
zmiękczyć
ادامه...
zmiękczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
hincharse
ادامه...
hincharse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
amolecer
ادامه...
amolecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
inchar
ادامه...
inchar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر نرم کردن
نرم کردن
نَرم کَردَن
ablandar
ادامه...
ablandar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی